ماه ابرو شکسته
باز امشب منادی کوفه از امامی غریب می خواند گوشه خانه دختری تنها دارد اَمن یجیب می خواند ** مثل اینکه دوباره مثل قدیم چشم اَز خون دل تری دارد این پرستار نازنین گویا باز بیمار بستری دارد ** چادر پُر غبار مادر را سرسجاده برسرش کرده بین سر درد امشب بابا یاد سر درد مادرش کرده ** آه در آه چشمه در چشمه متعجب زبان گرفته!پدر خار درچشم اُستخوان به گلو! درگلوم اُستخوان گرفته پدر ** آه بابا به چهره ات اصلاً زخم ودرد و وَرم نمی آید چه کنم من شکاف زخم سرت هرچه کردم به هم نمی آید ** باز سر درد داری وحالا علت درد پیکرم شده ای ماه «اَبرو شکسته» باباجان چه قَدَر شکل مادرم شده ای ** سرخ شد باز اَز سر این زخم جامه تازه تنت بابا مو به مو هم به مادرم رفته نحوه راه رفتنت بابا ** پاشو اَز جا کرامت کوفه آنکه خرما به دوش می بردی زوددر شهر کوفه می پیچد که شما بازهم زمین خوردی ** دیشب اَز داغ تا سحر بابا خواب دیدم وَگریه ها کردم اَز همان بُغچه ای که مادر داد کَفنی باز دست وپا کردم ** کودکانی که نانشان دادی روزگاری بزرگ می گردند می نویسند نامه اَمّا بعد بی وفا مثل گرگ می گردند ** یا زمین دار گشته و آن روز همه افراد خیزران کارند یاکه اهنگری شده ان جا تیرهای سه شعبه می ارند ** وای اَز مردمان بی احساس دردهای بدون اندازه وای اَز آن سوارکارانُ نعل اسبی که می شود تازه ** وای اَز دست های نامَحرم آتش ودود وچادر ودامان وای اَز کوچه یهودی ها سنگ باران قاری قرآن..
نظرات شما عزیزان:
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید همچو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
اشک شبش به غربت روزش گواه بود
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
عدلش به چشم بینگهان اشتباه بود
همصحبتی نداشت که در نیمههای شب
حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
وقتی که از محاسن او میچکید خون
عباس را به صورت بابا نگاه بود
«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون
رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود
پاسخ:خداییش زیبا بود فکر کنم باید جاشو با شعر من عوض کنیم.اشک